خانه های کوچک و تغییر سبک زندگی
کلانشهرهایی مانند تهران، با یک هجوم جمعیتی روبهرو هستند. این افزایش جمعیت و شرایط اقتصادی موچود، سبب ارزشمند شدن زمین و خانه در کلانشهرها میشود.
خانوادهها استطاعت مالی خرید خانههای بزرگ را به دلیل ارزشمند بودن و کمیاب بودن زمین از دست میدهند و بورس بازی در زمین و عدم برنامهریزی در حوزه مسکن، ابعاد مسکن را کوچکتر میکند.
به گزارش «صما» و به نقل از بلدیه، خانهها در این شهر کوچک و کوچکتر میشوند. زمانی خانههای تهران اندرونی و بیرونی داشت، با حیاتی بزرگ و حوضی در میانه آن. حالا حتی خانه 25 متری نیز در این شهر ساخته میشود و مردم در این فضای فشرده، ناچارند به سبک تازهای زندگی کنند! چیزی در حد یک اتاق خواب. اما آیا کارکرد خانه نیز تنها به یک اتاق برای استراحت محدود شده و یا ما در این خانههای کوچک ناشی از تحولات مدرنیته هم به دنیال کارکردی نزدیک به خانههای بزرگ سنتی هستیم؟ با دکتر سعید معیدفر جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران درباره مشکلات زندگی در خانههای کوچک و دلایل آن به گفتوگو پرداختهایم که میخوانید؛
بسیاری از کارشناسان معتقدند توسعه فرهنگ شهرنشینی در شهرهای بزرگ کشور ما، آسیبهایی را به همراه داشته است که یکی از این آسیبها، کوچک شدن فضای خانههاست. چیزی که از آن به عنوان زیستن در قفس یاد میشود. زندگی در قفسهای 40 متری از چه زمانی در کلانشهری چون تهران باب شد؟
خانههای 40 متری برای یک زوج جوان که تازه ازدواج کردهاند و فرزندی هم ندارند، شاید مشکلی نباشد خصوصا در تهران که شهر متراکمی است و با توجه به جمعیت گسترده آن و گرانی مسکن، معمولا متراژ خانهها، کم است. بنا بر این خانههای کوچک برای زوجهای تازه ازدواج کرده، خوب است و مشکل خاصی را ایجاد نمیکند. مشکلات مربوط به خانوادههایی است که بیش از دو نفر جمعیت دارند. یعنی زمانی که زوجها، دارای فرزندانی میشوند. و تعداد اعضای خانواده زیاد میشود. آن موقع مسائلی در این خانههای کوچک ایجاد میشود. نکتهای که دلیل ایجاد مشکل برای ایرانیهایی که در واحدهای کوچک زندگی میکنند، ایجاد میکند، نقشی است که خانه در خانواده ایفا میکند. خانوادههای ایرانی وقت زیادی را در خانههایشان میگذرانند که همین نکته میتواند مشکلساز باشد. در کشورهای توسعه یافته، همه چیز به خانه ختم نمیشود و خانه بیشتر نقش خوابگاهی دارد. مردم اوقات فراغتشان را در مجامع عمومی مانند سنیماها، بارها و مراکز تفریحی، انجمنها، صنوف، احزاب و ... میگذرانند یعنی بیشتر وقتهایی که در حال فعالیت هستند، عمدتا خارج از خانه است. حتی آنها غذای خود را بیرون از خانه میخورند و خانه برای آنها مکانی برای استراحت و خواب است اما ما ایرانیها، بسیاری از کارهایمان را در چهاردیواری خانه انجام میدهیم. استراحت میکنیم، دور هم هستیم، غذا میخوریم، میهمانی میدهیم و... از اینجاست که خانههای کوجک، مشکلساز میشوند. متأسفانه فضاهای عمومی ما، محدود است و تمام فعالیتهای ما منحصر میشود به خانه. برای همین است که افراد در خانههای 40 متری یا خانههای با متراژ پایین، احساس خوبی پیدا نمیکند و خانه برایشان حکم قفس دارد. اگر نگاه خوابگاهی به خانه داشته باشیم و کارکردهای متعدد برای آن متصور نشویم، با مشکلی نیز روبهرو نخواهیم شد.
اما در ایران خانه تنها کارکرد خوابگاهی ندارد و یک ایرانی بیشتر از آنچه اشاره کردید از همین فضای کوچک خانه استفاده میکند در حالی که فضای لازم را در اختیار ندارد. این مشکلزا نیست؟
به دلیل همین تنوع کارکردی برای خانه، خانههای کوچک به ما آرامش نمیدهد. کسانی که در این خانهها زندگی میکنند، نمیتوانند بسیاری از کارها را انجام دهند یا انتظاراتشان برآورده نمیشود. مطمئنا برگزاری یک مهمانی در خانه 40 متری برای همسایگان ایجاد مزاحمت میکند و در صورت استمرار در روابط همسایگی اثر میگذارد، در این خانههای کوچک، دیوارها صوت را منتقل میکنند و در صورت سروصدای زیاد برای همسایهها، مشکلساز است. اگر خانواده دارای فرزند باشد با بزرگ شدنش نیاز به بازی بیشتری دارد اما جایی برای بازی نیست. گاهی اوقات مشکلات اعضای خانه، به دلیل همان نازک بودن دیوارها، ممکن است به بیرون منتقل شود. بگومگوها توسط همسایهها شنیده شود و همه اینها منشا اختلاف بین اعضای خانواده و همسایگان میشود. این در حالی است که در کشورهای توسعه یافته ممکن است میهمانیهای خود را در باشگاههایی که بیرون از محل زندگیشان است برگزار کنند. هر سروصدایی هم که ایجاد میشود، مزاحمتی برای کسی ندارد. موسیقی بلند را در مکانهایی که دارند گوش میکنند اما میبینیم که یکی از مشکلات فراگیر در مجتمعهای مسکونی صدای بلند موسیقی است. حتی به یاد دارم تمرین جاز در یک مجتمع مسکونی چه مشکلاتی را برای همسایگان کل آن ساختمان ایجاد کرده بود. این در حالی است که هر کاری مکان خودش را دارد. و متأسفانه انتظارات ما از خانه بسیار بالا است و همین موضوع در روابط اجتماعی ما تأثیر میگذارد و ممکن است سبب کدورت بین فامیل و اعضای خانواده شود. حتی یکی از دلایل محدودیت فرزندآوری همین خانههای کوچک است. زیرا با افزایش تعدااد بچهها رفت و آمدها افزایش پیدا میکند و یا نیاز به مکان بزرگتری برای بازی بچههاست.
دلایل مختلفی در تغییر رویه احداث مسکن در یک جامعه شهری یا کلانشهر وجود دارد. دلایلی که معمولا همه جا ناشی از توسعه اجتماعی است. پدیده خانههای کوچک چطور وارد فرهنگ ما شد؟
کلانشهرهایی مانند تهران، با یک هجوم جمعیتی روبهرو هستند. این افزایش جمعیت و شرایط اقتصادی موچود، سبب ارزشمند شدن زمین و خانه در کلانشهرها میشود. خانوادهها استطاعت مالی خرید خانههای بزرگ را به دلیل ارزشمند بودن و کمیاب بودن زمین از دست میدهند و بورس بازی در زمین و عدم برنامهریزی در حوزه مسکن، ابعاد مسکن را کوچکتر میکند. البته این موضوع در تمام شهرهای بزرگ دنیا وجود دارد. در شهرهایی مانند لندن یا نیویورک، خانه 60 متری محیط بزرگی به حساب میآید اما آنجا همزمان با کوچک شدن کارکردها تغییر میکند و تضادی به وجود نمیآید اما در جامعه ما فشارهای اقتصادی و کاهش استطاعت مالی افراد سبب کوچکشدن خانهها میشود اما همچنان انتظارات از خانهها بالاست. هنوز سبک زندگی ما و الگوی زیستمان تغییر نکرده است.
کمبود زمین شاید در کلانشهرها وجود داشته باشد اما میبینیم در برخی از شهرها و روستاهایی که این مشکل وجود ندارد هم آپارنماننشینی رواج پید کرده. این به دلیل فراگیری یک نوع نگاه در جامعه است و تأثیرگذاری گروههای مرجع که مثلا آپارتماننشینی کلاس دارد... این موج درست شدن که سبب کشیده شدن سایر افراد به یک موضوع خاص میشود را در تمام بخشها شاهدیم و آن هم تمایل گروههای مرجع به آپارتماننشینی است و تبعیت سایر افراد به آنها... اما گاهی اوقات سیاستها بر تخریب خانههای کوچک و تبدیل آنها به آپارتمان است. به طور مثال در بافت فرسوده این سیاستگذاری دستگاههای دولتی و شهرداری است که خانههای کوچک را خراب و تجمیع میکند و به مجتمعهای مسکونی تبدیل میکنند که سبک و سیاق زندگی را در این محلات تغییر میدهد. این نوع تحولات و تغییر سبک زندگی نیاز به بررسی دقیقتر دارد. باید مشکلاتی که برای ساکنانش به وجود میآورد، کمبود سرانههایی که وجود دارد و نیازهای جانبی بررسی و برای آن برنامهریزی شود.